شهید ابوالفضل رنجبر

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقونند. امام خمینی ره

سلام بر آنانیکه در آخرین فراز زیارت نامه خود به سبزترین سیرت و سرخ ترین صورت تاریخ نائل شدند.

سلام بر آنانیکه لباس خاکی شان لباس احرام در میقات بود. سلام به اشکهای جاری مناجات بر گونه های خاکی و خونین شان که خط فردای جوانان این سرزمین را با زیبا ترین مرکب عشق بر دیدنی ترین تابلو و تصویر هستی به تماشا می گذارد.

در خانه دلت را باز می کنی،می بینی برایت کارت دعوت فرستاده اند.با دستانی که هنوز پر وضو است پاکت را می گشائی، بوی عطری بهشتی سرمستت می کند، به خط ها نگاه می کنی،واژه ها برایت آیه می شوند. با تدبر می خوانی، لبخند لبانت و شرم نگاهت را پر می کند! عجب با محبت و با معرفتند یاران شهید که هنوز مرا فراموش نکرده اند هرچند خیلی ها ما را از یاد برده اند در پیچ و خم زندگی روزمره و هر چند فراموشمان شد که میثاقمان و قرارمان چه بود با شهدا !!!





روی سخنم با کسانی بود که امروز در این مراسم شرکت نداشتند آنهایی که حضورشان واجب بود اما نبودند بسی مایه تاسف است و شرمساری،  اما سایرین بودند مردم شهیدپرور زاویه و معدود مردمی که از مأمونیه!!!!!!!!!!!!!!!آمده بودند الحق و الانصاف از شهید ابوالفضل رنجبر به خوبی استقبال کردند و پیوند ناگسستنی خود را با شهدا و امام شهدا به اثبات رساندند 

صحبتهای مادر شهید هنگام به خاک سپاری فرزندش شنیده بود و مردم را به گریه انداخت .




تفاوت به خاک سپاری شهید زاویه با شهید مدینه این بود که در اینجا این شهید بزرگوار را با گل بدرقه کردند و انبوه مردم پشت پیکرش روانه بودند اما پیکر امام حسن مجتبی علیه السلام را تیرباران کردند و به جز عده ای محدود کسی دور و بر ایشان نیود به راستی امام حسن علیه السلام مظلوم و غریب بود.


مدیر اجرایی هیأت رزمندگان اسلام شهرستان زرندیه

(روابط عمومی هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه)


نظرات 2 + ارسال نظر
سرباز سید علی پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 21:51 http://shohadabeh.blogfa.com

یکی از شهدا که داخل یک سنگر نشسته بود و ظاهرا تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود را یافتیم. خواستیم بدنش را داخل یک کیسه بگذاریم و جمع کنیم که انگشتر و انگشت وسط دست راست او نظرمان را جلب کرد. از آن جالب تر اینکه تمام بدن کاملا اسکلت شده بود ولی آن انگشت سالم و گوشتی مانده بود. خاک های روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم، اشک همه مان درآمد. روی آن نوشته شده بود: «حسین جانم»
خاطرات یک تفحص کننده

سلبام علیکم
خاطره شنیدنی بود شاید باورش برای برخی ها که شناختی نسبت به این مسائل ندارند سخت باشد اما کسانی که دل و جانشان با حسین علیه السلام باشد می دانند و این مسائل را درک می کنند و می دانند هر کاری از آقا و ارباب بر می آید ما هم می گوییم حسین جان شفاعت ما یادت نرود.

امیر پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 20:01

سلام حیف سعادت نداشتم در این مراسم شرکت کنم ولی تو این عکسا اثری از چندتا مسئول مامونیه نیست فقط فرماندار هست و آقای محجوری وآقایان. ... نیستند

سلام علیکم
متاسفانه برخی ها که ادعا دارند و به اصطلاح سری توی سرها دارند و ادعایشان گوش فلک را پر کرده و کر، حاضر نبودند از چند نفر پرسیدم چرا نیامدید حرفهایی زدند در حد نژاد پرستی و فاشیستی. خداوند همه ما را هدایت کند ان شاءالله.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.